اگه مسیح یک گناه می‌کرد، واجد شرایط نبود که نجات دهنده‌ی ما بشه؛ او نمی‌تونست برای گناه خودش کفاره کنه، چه برسه به گناه ما.

https://fa.ligonier.org/videos/foundations-part-one/lecture-6-infallibility-inerrancy/

امتحان من خطاناپذیر بود؛ من برای این کار به الهام روح القدس نیاز نداشتم. و البته که خطاناپذیری در یک دوره‌ی کوتاه و در یک عرصه‌ی بسیار محدود، من رو مصون از خطا نکرد، چون امتحان دیکته‌ی بعدی این رو تأیید می‌کرد، چون من توانایی اشتباه کردن رو داشتم.

حالا من به یک دلیلی این چیزها رو میگم، چون بسیاری از مباحثات امروز شامل میزان خاصی از سردرگمی درباره‌ی هر دو اصطلاحه و بیایید به بعضی از این مشکلات بپردازیم. یک بدن مسیحی جامع در اعتراف تاریخی خودش ادعا می‌کنه که کتاب مقدس تنها قانون مصون از خطای ایمان و عمل هست.

اما الان فقط میخوام بگم که خطاناپذیری، اصطلاح کم‌اهمیت‌تری هست و به طور مقاومت ناپذیری به دنبال مفهوم مصون از خطا بودن میاد؛ اگه چیزی نتونه خطا کنه، پس واضحه که خطا نمی‌کنه و در رابطه با حقیقت خطا نمی‌کنه. کلّ کتاب مقدس باید از آزمون انتقاد عبور کنه و کاملاً درباره‌ی ادعاهای خودش، ادعاهای عیسی، بی‌تناقضه و این یعنی در رابطه با مفهوم عهدجدید درباره‌ی حقیقت، آلِتیا، بی‌تناقضه.

و اگه ما حقیقت رو مطابق عهدجدید تعریف کنیم، به نظرم هیچ دلیلی نداره که مردم درباره‌ی خطاناپذیری کامل کتاب مقدس مشاجره کنند.